بعضي وقت ها پيامكهاي تلفن همراه خبرهاي خوبي به همراه ندارند. اين از آن موارديست كه من را متأثر كرد. «سيمين دانشور نويسنده و مترجم پر آوازه ايران درگذشت». به اعتقاد من اينجا از شهرت و تاريخ زندگي او نوشتن كاري بس بيهوده و ملال آور است. اما آنچه به گمانم خالي از لطف نبود به آن اشاره كنم اين است كه كتاب "جزيره سرگرداني" ايشان براي دانشجويان و محققان علوم سياسي در ايران حرفهايي براي گفتن دارد. آثار ايشان بسيار ارزنده و قابل ستايش است و همانطور كه گفتم تحت هيچ شرايطي من قادر نيستم در اين خصوص اظهار نظر كنم و سخن ناگفته گاهي وقتها ممكن است هزار بار از گفته با ارزشتر بنمايد. بدين سبب شايسته ديدم بر تعبيرهايي كه از اين كتاب به گوش ميرسد نظري هرچند اجمالي بيفكنم. برخي معتقدند جزيره سرگرداني ميتواند ادامه سووشون باشد. كه به شمايلي از انقلاب در ايران معاصر ضربههايي بيدارگر زده است و آن بيان عناصر و مختصاتي از جامعه ايران در واپسين روزهاي رژيم پهلوي است كه به انقلاب سال57 منتهي شد. نويسندهي داستان خود از شخصيتهاي داستان است. زني كه تلاش ميكند دلواپسيها و دغدغههاي يك ايراني صاحب فكر و تمدن را بدون بزرگ نمايي بيان كند. به زعم من در اين داستان از منظر جامعه شناسي سياسي ميتواند فضاي جدال بين سنت و مدرن را بازگو كند مقطع حساسي از تاريخ ايران كه جامعه با كشمكشي مهم، بين جامعهاي با مولفههاي سنتي و نسل جواني كه با شاخصههاي مدرنيته مواجهه شده است. تعاليم ديني جامعهي سنتي با قرائتهاي جديدي هم از سنت مواجهه شده است. در درون داستان به عشق دو جوان سليم و هستي اشاره ميشود كه تأمل، جزئي گريزناپذير اين بخش از داستان است. همين خصيصه به اعتقاد من بر غناي داستان و توانمندي قلم نويسنده چندين برابر افزوده است از آن جهت كه ترسيم حال و هواي جامعه آن روزگار؛ عشق دو جوان با دو گرايش تا حدودي متفاوت كه هر كدام تحت تأثير روشنفكران زمان خودشان هستند. و همچنين عاريت گرفتن از آموزههايي مذهبي در تلفيقي از عرفان و مبارزات سياسي عمق و شگرف نگري را به اين اثر بيش از هر چيز افزون ميكند. من تصور ميكنم آنچه دانشور قصد دارد از راه و روش مبارزات سياسي نشان دهد بي شباهت به آن ديدگاههاي ماركسيستهاي هگلي چون لوكاچ و گرامشي پيرامون راههاي به پيروزي رسيدن در انقلاب نيست. اينكه چطور ايدئولوژي و اساساً نفوذ و شكلگيري آن در انگيزههاي انقلابي و مبارزات سياسي گروههاي انقلابي اثر ميگذارد اينكه چطور افرادي ايدئولوژي انقلابي را در سطح اذهان ترويج ميكنند و نحوهي تأثير گذاري اين انديشهها بر روند انقلاب از اساسيترين حرفهاي سياسي اين اثر است. در بخشهاي از تحليل آراء و عقايد سليم وي اشاره ميكند كه بايد از ظرفيتهاي موجود در جامعه نظام فكري معقول بنا نهاد. به طور كلي بايد گفت اهميت دادن به نقش ذهنيت و افكار و عقايد تأثيرگذاران و تأثير پذيران در روند مبارزات انقلابي از نكاتي مهم و قابل تأمل اين اثر اجتماعي، سياسي، عرفاني، عاشقانه و...است. در پايان بايستي اشاره كنم كه اختلافات سيمين با جلال و اينكه چگونه زني متفكر مخالف وضع موجود است با اينكه قدر و ارزش جلال را هم به خوبي ميداند اما با مرد سالاري و قهرمان پروري هم بيزار است از نكات تكان دهنده و در عين حال جذاب اين اثر با ارزش است.